پدر و مادر تان میگویند: «ما تصمیم گرفته ایم که مخارج ماه عسل تان را بپردازیم وقتی به رم رفتید، سری هم به دختر عمه و پسر عمه هایت بزن»؟

اینجا چه اتفاقی افتاده است: شاید دوست نداشته باشید برای ماه عسل به ایتالیا بروید و اگر هم رفتید شاید نخواهید یک یا دو روز را صرف دختر عمه و پسرعمه هایتان بکنید و کسی هم که با او ازدواج کرده اید شاید کلاً عقیده متفاوتی با خانواده اتان داشته باشد.

پاسخ: «نه، متشکرم. ما تصمیم گرفته ایم به پاریس برویم».

هشدار: به پدر و مادر تان اجازه ندهید از اول زندگی برایتان تصمیم بگیرند. شما درهای کنترل کردن زندگیتان را به روی آنها باز کرده اید. وقتی این در باز شود، بستنش مشکل است.

پدر و مادر تان با لحنی ناراضی میگویند: «نمیخواهی که در آن آپارتمان زندگی کنی، مگر نه»؟

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

بسیاری از والدین از اینکه فرزندانشان آنها را ترک کنند و مستقل زندگی کنند، ناراحت می شوند. نگرانی های بسیاری دارند از جمله: محله خطرناک، جای کوچک، نداشتن کمد و انباری، سروصدای زیاد و مسیر طولانی و دور از آنها.

پاسخ: «بله، می روم، من عاشق آن آپارتمان هستم».

هشدار: به پدر و مادر تان اجازه ندهید که اعتماد به نفس شما را از بین ببرند. وقتی میدانید چه میخواهید اولی تصمیمتان را بگیرید بعد واقعیت را به آنها بگوئید.

«این ظرفها بسیار زیبا هستند و به درد تو و همسرت می خورند، اگر خودتان آنها را نخرید، من و پدرت آن را بر ایتان میخریم».

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

شما با کسی زندگی می کنید، ازدواج کرده اید و یا در شرف ازدواج هستید و مادر تان فراموش کرده است که این شمایید که باید تصمیم بگیرید چه بخرید و چه نخرید. اما از گفته هایش اینطور بر می آید که تصمیم گیرنده اوست. مادر تان همچنان به شما مثل یک دختر کوچک نگاه می کند که باید راه و رسم زندگی را بیاموزد.

پاسخ: «نه، من و همسرم چیز بهتری را انتخاب کرده ایم».

هشدار: وقتی به شریک زندگیتان بیشتر بها می دهید، نه گفتن به پدر و مادر آسان خواهد بود.

مادر تان این هفته برای پنجمین بار میگوید: «آخرین باری که با برادرت صحبت کردی کی بود؟ باید بهش زنگ بزنی، خیلی مهم است، باید بیشتر به هم نزدیک باشید».

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

چرا به برادر تان نمی گوید که به شما زنگ بزند؟ او می گوید که نمی خواهد برادرتان ناراحت باشد، او سرش شلوغ است، مادرتان می گوید نمی خواهد با همسر او صحبت کند و... او شما را مجبور می کند تا کاری را که دوست دارد برایش انجام دهید.

پاسخ: «من دیگر به «برادرم» زنگ نمیزنم تا وقتی که خودش به من زنگ بزند».

هشدار: حفظ ارتباط میان اعضای خانواده باید دو جانبه باشد.

«خواهرتان می خواهد بداند که می توانید به پدر زنگ بزنید و او را قانع کنی سد عقیده اش را تغییر داده و در مهمانی شام خانوادگی شرکت کند.

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

پدر و شوهرخواهرتان رابطه خوبی با هم ندارند، در واقع هر وقت همدیگر را می بینند کارشان به دعوا کشیده می شود. بارها سعی کرده اید تا این رابطه ناخوش آیند را از بین برده و میان آنها صلح و صفا برقرار کنید اما احساسی می کنید دیگر نمیخواهید نقش یک رابط را بر عهده بگیرید.

پاسخ: «من دیگر در این موضوع دخالت نمیکنم».

هشدار: تا جائیکه می توانید خود را از مشاجرات خانوادگی که هیچ ارتباطی هم با شما ندارد دور نگه دارید، برقراری صلح و آشتی دادن دو نفر با یکدیگر، هم انرژی و هم وقت زیادی را از شما می گیرد.