در مورد برخی از نگرانی ها بهتر است هر شش مرحله را اجرا کنید؛ در مورد برخی دیگر بهتر است بعضی از مراحل را کنار بگذارید.

* اگر قبلاً فهمیده اید واقعاً در مورد چیزی نگران هستید، از مرحله 3 شروع کنید.

* اگر فکر می کنید آن موضوع اصلاً ارزش نگران شدن ندارد، سراغ مرحله 6 بروید.

* اگر مسئله مهم است ولی الان وقت رسیدگی به آن را ندارید، با خودتان قرار بگذارید در موعد دیگری به آن بپردازید. سپس تا آن زمان، نگرانی را رها کنید.

مشکل واقعی را بیابید

وقتی دقیقا می دانید مشکل چیست، از مرحله 3 شروع کنید. گاهی اوقات فقط می دانید ناراحت هستید یا چکاننده را کشف کرده اید ولی مشکل اصلی را نمی دانید.

فهرستی از دلواپسی ها تهیه کرده و دلواپسی اصلی خود را انتخاب کنید

از خودتان چنین سوالاتی بپرسید : «از چه چیزی ناراحت هستم ؟»، «مشکل چیست ؟» سپس جواب های خود را بنویسید. ممکن است چند جواب به فکرتان خطور کند - جواب ها را فهرست وار بنویسید.

اگر این کار برای شما سخت است چون نگرانی نمی گذارد تمرکز داشته باشید، چند دقیقه صبر کنید، بنشینید، احساسات ناخوشایند خود را بیایید و ذهن تان را روی انها متمرکز کنید.

فهرستی از فکرها تهیه کرده و فکر اصلی خود را مشخص کنید

در مورد این مشکل چه چیزهایی به خودتان می گویید ؟ چه چیز آن بیشتر از همه شما را اذیت می کند ؟ افکار را مثل نگرانی ها، فهرست وار بنویسید : دنیز سه فکر را نوشت :

1- این تغییر، اوقات فراغتم را کم می کند.

2- اگر چیزی نگویم، نفرت وجودم را می گیرد.

3- اگر با جوان مخالفت کنم، فکر می کند می خواهم مشکل درست کنم.

حالا «فکر اصلی» را انتخاب کنید - فکری که تصور می کنید بیشترین رابطه را با احساس اضطراب تان دارد. دنیز نتیجه گرفته فکر اصلی او این است که «اگر با جوان مخالفت کنم، فکر می کند می خواهم مشکل درست کنم».

سلسله افکارتان را دنبال کنید

فکر اصلی خود را باز کنید تا مشکل اصلی درون آن را بیابید. برای این کار از چنین سوالاتی کمک بگیرید : «بالاخره چه چیزی مضطربم می کند ؟ پیش بینی می کنم چه اتفاقاتی بیفتد؟ و اشکال اصلی‌ آن چیست ؟»

این کار را با زنجیره یابی انجام بدهید. افکار نگران کننده معمولا زنجیروار به هم متصل هستند؛ یعنی با «یکدیگر» مرتبط می باشند.