انسان ها خیلی انعطاف پذیر هستند. هر انسانی در طول زندگی خود تجربه های منفی زیادی را پشت سر می گذارد. اما گاهی اوقات مشکلات زندگی فراتر از توان انسان هستند. این حالت وقتی پیش می آید که اتفاق شدید یا مجموعه ای اتفاقات شدید، برای آدمی آسیب پذیر پیش بیاید. نتیجه هم تکرار خاطره آن تجربه، گوش به زنگی افراطی، بی حسی، گوشه گیری و اجتناب از هر چیزی است که یاد آور آن اتفاق یا تجربه باشد. مردم معمولاً بعد از چنین اتفاقات دردناکی، این نشانه ها را بروز می دهند و پس از مدتی خوب می شوند. ولی اگر نشانه ها شدید باشندو بیش از یک ماه طول بکشند، تشخیص اختلال استرس پس از ضربه داده می شود. اختلال استرس پس از ضربه دربین بازماندگان جنگ، سیل، زلزله، تجاوز، سوء رفتارهای دوران کودکی، بچه دزدی، آدم ربایی، گروگان گیری و سقوط هواپیما شایع است. همچنین در شاهدان این نوع وقایع یا در میان بستگان کسانی که چنین ضربه هایی خورده اند، زیاد دیده می شود.

مارتین مظهر اضطراب ناشی از ضربه بود. مارتین باغبانی سی و چند بود. سه فرزند داشت و به طور کلی از زندگی راضی بود. او از این که مناظرشهر را برای مردم زیبا کرده و هماهنگی ایجاد می کرد، لذت می برد. موفقیت مارتین رد کارش سبب شده بود آینده درخشانی داشته باشد و زندگی راحت و دلخواه خود را برای خانواده اش فراهم آورد. با این حال به طور کلی نگران بود، هر چند امنیت مالی و زندگی خانودگی شادمانه مارتین باعث شده بود کنترل نگانی از دست او خارج نشود.

اما یک شب تابستانی، اوضاع عوض شد. در حالی که به سمت اداره پست می رفت، سه جوان که در ماشین نشسته بودند به مارتین توهین کردند و او را کتک زدند. آنها دلیلی برای کار خود نداشتند. مارتین نمی توانست به یاد آورد چرا این کار را کردند. او هرگز نتوانست آن سه نفر را شناسایی کند.

مارتین چند هفته در بیمارستان بستری شد. خوشبختانه مصدومیت مارتین عوارض ماندگاری نداشت و هینه های بیستری شدن خود را از بیمه گرفت و مدتی بعد آماده کار شد. اما حال مارتین خوب نشد. وقتی به یاد آن کتک کاری می افتاد عذاب می کشید مثلاً با شنیدن هرخبری درباره خشونت، عصبی می شد. خواب مارتین مشکل پیدا کرده بود و یکسره خواب کتک خوردن می دید. مارتین به تدریج افسرده و گوشه گیر شد. او که روز به روز از تنهایی بیشتر اجتناب می کرد، در کارش مشکل پیدا می کرد.