مفهوم فیلترهای ذهن خودآگاه

این فیلترها عبارتند از آموزه های تربیتی ما در خانواده، جامعه و فرهنگ و مذهبی که در آن بزرگ شده ایم .این آموزه ها نمیگذارند که ما سیال فکر کنیم و بیندیشیم و آنچه را که دریافت میکنیم راحت ارزیابی کنیم. برای مثال در یک تربیت مذهبی و دینی ما نمیتوانیم دریافتهای بیرونی غیر دینی و خارج از چارچوب آموزش داده شده مذهبی را به راحتی دریافت، ارزیابی و با اندیشه های خود مقایسه کنیم و بر اساس این فیلترها به دنیای اطراف می نگریم و هر دادهایی که از دنیای بیرون توسط حواس پنج گانه دریافت می کنیم اگر با اعتقادات و علائق ذهنی ما در تضاد باشد را سانسور کرده و نادیده میگیریم و از کنار آن میگذریم این فیلترها را سایر ذهن های اطراف ما در ما پیاده کرده اند. برای برخی از دریافت ها از سطح ناخودآگاه به سطح خودآگاه هم فیلترهایی از جنس ترس وجود دارد، ترس از به خاطر آوردن خاطراتی در گذشته که از آنها دل خوشی نداریم، ترس از احتمالاتی در آینده که وقوع آنها برای ما خوش آیند نیستند، ترس از رفتارهایی که ممکن است از ما سر بزند ولی با روح تمدن بشری مغایر است و مربوط به غرایز مشترک ما با حیوانات است و ترس از مواجه شدن با حقیقت هایی که می دانیم اما نمی خواهیم بدانیم. دریافتهایی از این جنس که هر بار وقتی از ناخودآگاه برمی خیزند تا به سطح خودآگاه بیایند و توسط منِ ذهنی لمس شوند اما منِ ذهنی آنها را فیلتر میکند یعنی آموخته که باید فیلتر کند و مجدداً این دریافتها به سطح ناخودآگاه باز میگردند. به این قسمت از ذهن ناخودآگاه که حاوی قسمتهای کمتر خواستنی خودآگاه میباشد سایه گفته میشود. البته سایه فقط شامل چیزهای منفی و بد نیست بلکه می تواند شامل چیزهای مثبتی هم باشد که منِ ذهنی توسط فیلترها مانع از ورود آنها به سطح خودآگاه میگردد مانند انسانهای با عزت نفس پایین که سایه آنها مملو از نکات مثبتی است که خودآگاه آنها مایل به روبرو شدن با آنها نیست. بخشی از محتویات سایه به هنگام خواب اجازه مییابد که آزاد شده و در سطح رویا ظهور کنند چرا که به هنگام خواب دیگر سطح خودآگاهی وجود ندارد که بتواند آنها را فیلترکند، بنابراین وقتی در خواب هستیم ممکن است به صورت اشکال و تصاویر معنی دار یا بی معنیِ رویاگونه مشاهده شوند. یونگ معتقد است هر انسانی یک سایه دارد و هر چقدر این سایه از زندگیِ خودآگاهِ فرد دورتر باشد سایه او متراکم تر و تاریک تر و سیاه تر می باشد. اصولا بخش دیگری از محتویات سایه غرایز سرکوب شده مشترک با غرایز حیوانی می باشد که از کودکی و همزمان با رشد منِ ذهنی و متمدن شدن شخصیت در این بخش محبوس می شوند. سایه را نیمۀ تاریک وجود نیز می نامند.

برای روشن شدن و لمس سایه، زندانی را تصور کنید که در آن زندانیان در داخل سلولهایی اقامت دارند، اجازه دارند گاهاً از سلول خود خارج شده و با بقیه زندانیان معاشرت کنند و از جهان بیرون مطلع شوند و همچنین جهان بیرون از آنها مطلع گردد. در همین زندان سلولهای انفرادی وجود دارد که بصورت سیاهچاله های زندانهای قدیمی، زندانی در آن از جهان بیرون مخفی نگاه داشته شده است و به او اجازه بیرون آمدن داده نمیشود نه جهان بیرون از حال او باخبر است و نه او مطلع از جهان بیرون، این همان سایه است.

سایه بخش انکار ناپذیر روان ناخودآگاه بشری است و باید باشد چرا؟ چون انباری است برای ذهن بشر که چیزهایی که نمیخواهد و او را آزار میدهد را باید از خودآگاه خود دور کرده و از دسترس خارج کند و نیز جایی داشته باشد که بتواند غرایز حیوانی خود را که برای زندگی متمدنانه بشری ناخوشایند است، کنترل کند و کنار بگذارد. اما اگر شما ترسهای خود را مدام در سایه انباشته کنید و جرات روبه رو شدن با آنها را نداشته باشید این ترس ها در سایه انرژی پیدا کرده و متورم می شوند و هر بار که برای تخلیه به سمت خودآگاه بر میخیزند سرکوب شده و با انرژی مضاعف تر به سایه بر میگردند و نهایتاً اثر خود را بر ضعیف ترین بخش وجود انسان یعنی بدن او میگذارند و در بلند مدت بیماریهای مزمنی را در فرد مانند سرطان