«منظورت چیست، نمیخواهی برای افتتاح نمایشگاه «جیل» بیایی؟ او سالها کار کرده تا بتواند برای عکسهایش نمایشگاه بگذارد و حالا تو نمی خواهی آنجا باشی تا از او حمایت کنی؟ باید بیائی، عجب آدمی هستی»؟

اینجا چه اتفاقی افتاده است: خواهر، مادر، پدر، خاله، عمه و یا برادر تان فریاد کشیده و نمی خواهند پاسخ «نه» شما را بپذیرند. دلیل شما برای نرفتن اهمیت ندادن به عکاسی و کارهای جیل نیست بلکه برنامه دیگری برای خود دارید. تا جائیکه می توانید آرامش خود را حفظ کرده و از ایجاد تشنج که نتیجه ای به جز توهین کردن ندارد دوری کنند.

پاسخ: ممکن است نتوانم بیایم و کاری هم نمی شود کرد. سعی می کنم دفعه دیگر از نمایشگاه جیل دیدن کنم.

هشدار: وقتی شما را تحت فشار می گذارند تا با خواسته اشان موافقت کنید با خود تکرار کنید، من تسلیم نمی شوم. این کار به شما کمک می کند تا راه خود را انتخاب کنید.

دوست ندارم این را بگویم، ولی ممکن است چک تعمیر بام خانه مادر را بفرستی؟

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

خواهر یا برادر تان تماسی می گیرد تا از شما هزینه تعمیر بام، ماشین جدید، بلیط هواپیما یا هدیه تعطیلات را بگیرد. آنها فکر می کنند چون شما ثروتمندید، پولتان هرگز تمام نمی شود. پدر و مادر یا خواهر و برادر تان طوری با شما رفتار می کنند گویی شما بانکدار آنها هستید. به نظر میرسد بیشتر از آنچه که شما را دوست داشته باشند، پولتان را دوست دارند. زمان آن رسیده که دست از حمایت خانواده بردارید.

پاسخ: تنها نمی توانم این کار را بکنم، دست خودم هم تنگ است. یا پولم را جایی سرمایه گذاری کرده ام.

هشدار: توانایی مالی خود را به رخ نکشید زیرا انتظارات دیگران از شما زیاد می شود.

سؤال امروز خواهرتان این است، «به عقیده تو چطور می توانم «جیم» را به زندگی ام برگردانم»؟

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

او هر روز سؤالی از شما دارد و خواستار کمکتان است: بچهها تکالیفشان را انجام نمیدهند، نمیداند چگونه بچه هایش را در کلاسهای مختلف ورزشی ثبت نام کند، احتیاج به پیدا کردن کار دارد و... او فکر می کند تنها کسی است که مشکل دارد. او به شما تکیه کرده است تا همیشه کمکش کنید و تا هر زمانی که بخواهد به حرفهایش گوش دهید. او همیشه مصیبتی را در زندگیش احساسی می کند و شما هم همیشه او را در مشکلاتش یاری می دهید. سروکله زدن با او دیگر خسته کننده شده است، دیگر بسی است.

پاسخ: «نه، من هم امروز مشکلات خودم را دارم».

هشدار: محدود کردن زمانی که برای حل مشکلات دیگران و صحبت کردن با آنها صرف می کنید باعث می شود وقتی هم برای رسیدگی به وظایف و مشکلات خود داشته باشید.

«خیلی بهتر است اگر هر دو با هم برای پدر یا مادر هدیه بخریم».

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

شما و خواهرتان سلیقه های متفاوتی دارید و این واقعیتی است که از زمان کودکی با شما بوده است. شما به سمت چیزهای کاربردی گرایش دارید و او به وسایل تزئینی. خرید کردن به همراه یکدیگر منجر به بحث و دعوا می شود. اصلاً دوست ندارید باشید، همه چیز را به عهده خودش می گذارید و با هر چیز که او میخرد کنار می آیید.

پاسخ: «خودت ترتیبش را بده فقط بهم بگو سهم من چقدر می شود، چکش را برایت می نویسم».

هشدار: گاهی از دست دادن کنترل میتواند دردسر ساز باشد.

«خیلی دوست دارم شب سال نو را با خانواده بگذرانم. اگر دور هم باشیم خیلی خوش میگذرد. برای شما چهار نفر هم جا رزرو می کنم».

اینجا چه اتفاقی افتاده است:

خیلی خوش میگذرد اغراق بزرگی است. شما از با خانواده بودن لذت می برید، اما فرزندانتان که در مرز نوجوانی هستند دوست دارند سال نو را با دوستانشان جشن بگیرند و - .البته شما هم بدتان نمی آید.

پاسخ: «امسال نه، ما از قبل برنامه های دیگری را تدارک دیده ایم».

هشدار: همه چیز به جز مرگ چاره دارد.