چرا دیگران از من دوری می کنند؟

ده پانزده سال پیش بیماری داشتم که یک خانم جوان، خوش برخورد و خوش اخلاق بود. ولی دارای روحیه ای بسیار بد، ضعیف و شکننده بود. می گفت وقتی که به محفلی یا مجلسی می رود همه از او فرار می کنند. هیچکس دوست ندارد با او حرف بزند و هم صحبت او شود. می گفت تا به حال دوبار ازدواج کرده و هربار همان ماههای اول ازدواج از همسرش جدا شده است. علت مراجعه آن خانم به من بدخوابی و رنج بردن از این مردم بی انصاف بود. می گفت هرچه سعی کرده است نتوانسته علت دوری مردم را از خود بداند. من برحسب وظیفه پزشکی ام کنار بیمار آمدم و شروع به معاینه و حرف زدن با او کردم و بعد از چند دقیقه متوجه شدم چرا دو شوهر قبلی او وی را طلاق داده و یا هیچکس دوست ندارد به او نزدیک شده و هم صحبت او شود.

این خانم جوان و زیبا آنچنان دهان و زیر بغلش بو می داد که گویی لاشه گوسفندی را برای مدت بسیار زیادی در گوشه ای رها کرده اند. من تا آن روز خیلی از بیماران را دیده بودم که دهانشان و یا زیر بغلشان بوی بد داشت ولی چنان بوی تعفنی در تمام دوران طبابت خود ندیده بودم. وحشتناک بود وحشتناک گفتم خانم عزیز آیا تا به حال هیچ فکر کرده اید که چرا مردم در مجالس و محافل به شما نزدیک نمی شوند. چرا کسی دوست ندارد با شما دهان به دهان شود چرا هیچ وقت خودتان به این فکر نیافتاده اید که علت این دوری آنها از شما باید علت دیگری داشته باشد. وقتی خانم سوالات مرا منفی جواب داد گفتم خانم زیر بغل شما و نیز دهان شما به شدت غیرقابل تحمل و زننده ای بو می دهد و آنقدر بوی آن شدید است که برای من که پزشک و کارم اجباراً معاینه بیمار است در این چند لحظه که مشغول معاینه شما بودم واقعا رنج بردم فقط تعجب من آن است که چرا یکی از اقوام و یا دوستان نزدیک شما هیچ وقت جرات نکرده است این مسئله را به شما یاد آوری کند. شاید اگر یکی از آنها این فداکاری را داشت که حتی به قیمت رنجیده شدن و ناراحت شدن شما این حقیقت را به شما می گفت. خیلی زودتر وضع زندگی شما عوض شده بود. متاسفانه آن خانم به هیچ وجه نمی خواست سخن مرا باور کند و اظهار می داشت که من چنین بویی در خود حس نمی کنم و حتی بسیار از من رنجید و معتقد شده بود که من عیب بزرگی روی او گذاشته ام. و شاید به علت همین اخلاق و دیرباوری او نیز اقوام و دوستانش جرات نکرده بودند تا آن روز آن مسئله را با او در میان بگذارند. بالاخره با هزار دلیل و برهان به آن خانم حالی کردم که کسانی که دهان یا بدنشان بو می دهد چون خودشان به تدریج به آن بو عادت کرده و با آن خو می گیرند احیاناً قادر نیستند بوی بد بدن خود را حس کنند و چون خودشان چنین بویی را تشخیص نمی دهند لذا حرف دیگران را یک عیب جویی تلقی کرده و از آنها می رنجند.

بهرحال وقتی آن خانم قبول کرد که حرف من فقط یک خیرخواهی پزشکی است و نظری جز درمان و هدایت او ندارم سرانجام آن را قبول کرد.

بهرحال خیلی از افراد به خصوص خانمها زیربغلشان و تعداد زیادی نیز دهانشان بوی بد می دهد و به ندرت خانمی به این هر دو عارضه دچار است و به همین جهت مردم از نشستن کنار آن هم صحبت شدن با آنها دوری می کنند.