چگونه در مسایل مختلف بر بخش خودآگاه ذهن غلبه کنیم؟

یکی از خصوصیات منِ ذهنی این است که بسیار زیرک است و خیلی سریع و ماهرانه دست شما را برای اینکه سعی میکنید او را کنترل کنید می خواند. در طول سالیان دراز حیات بشری، ذهن انسان نیز همپای او تکامل پیدا کرده است. ذهن یک انسان چهارهزار سال پیش خیلی ساده تر و ابتدایی تر از ذهن پیچیده انسان امروزی است، اینکه بشر آن روزها به راحتی اسیر یک سری باورهای غلط و خرافات ساده میشده و ساده تر و راحت تر از بشر امروز برده قدرت پادشاهان و کاهنان میشده و با کمال میل به پای خدایان قربانی میداده (البته این مساله امروزه هم اجرا میشه ولی پیچیده تر از آن موقع( نشان از ذهن ابتدایی بشر بوده است ولی همان ذهن ابتدایی ساده هم قادر بوده که خودِ واقعی را در پس خود پنهان کند و عنان بشر را به دست بگیرد و مانع از رستگاری شود. شاید بزرگترین کشف بشر را بتوان فهم واقعیتی به نام ذهن به مدد علم روانشناسی دانست.

اما بدانید و آگاه باشید که منِ ذهنی میداند که شما و نوع بشر متوجه او شده اید و با زیرکی تمام تلاش خود را میکند که از مقابل شما کنار رفته تا مجددا فراموشش کنید و با او یکی شوید. از کشف شدن توسط شما میترسد از اینکه متوجه این دوگانگی بشوید می ترسد اما در عین حال آنقدر زیرک است که هر روشی را که برای کنترل او در پیش گرفته باشید به حیله از چنگ شما خارج و به کنترل خود در خواهد آورد و اگر سعی نکنید که دائما خود را در مقابل او خودارزیابی کنید و متدهای خود را به روز کنید بی شک روزی میرسد که باز بندۀ ذهن هستید اما کماکان فکر میکنید که کنترلش را به دست دارید. میگویید چگونه ممکن است؟ یه نگاه به تمام ادیان زمینی و آسمانی بکنید. تمامی این ادیان توسط انسانهای خوب و فهمیده و دلسوز زمان خود از دریافتهای درونی و یا آسمانی خلق و به مردم عرضه شدند. در ابتدا چقدر در بیان راه و روش خود در میان مردم عصر خود دچار مشکل شدند تا بتوانند پیام آزادی و آزادگی و مساوات خود را به گوش همگان برسانند و امتی به دست آورند اما بعد از گذشت سالیان زیاد و فوت رسولان اولیه بر سر ادیان چه پیش آمد؟ افرادی در راس ادیان و اجراء کنندگان ادیان قرار گرفتند که نه تنها مردم را به آزادی و آزادگی و مساوات نرساندند بلکه مشکلی شدند بر مشکلات مردم و شخصی دیگر با دینی جدید و حرفی جدید ظهور میکرد و علیه ساختار فاسد دین قبلی قرار میگرفت، خب این از کجا ناشی میشود؟ از زیرکی ذهن . ذهن به زیبایی به مرور ابزار دین را که برای مقابله انسان بر زیاده خواهی ذهن از دستش در آورده و آنها را به آفت زیاده خواهی و خود برتر بینی و مالکیت بر آزادی مردم دچار میکند. این مساله در مسایل سادۀ زندگی نیز دیده میشود.گاهاً افرادی را دیده ام که با بیماری هم هویت شده اند از بیماری رنج می کشند و با بیماری هویت پیدا میکنند ذهن این افراد خوب فهمیده است که اینها بیماری را انتخاب کرده اند شما این افراد را دائم دردمند و گله مند از تندرستی خود می بینید نوعی افتخار پنهان در منِ ذهنی این افراد نسبت به داشتن بیماری وجود دارد دقیقا زمانی که این افراد انگیزه های بهتر پیدا کنند که با آن بتوانند نظر اطرافیان را جذب کنند از حس بیمارگونه دست میکشند. یا برخی افراد مذهبی را تصور کنید که بیش از حد در آداب مذهبی و حس لذت بردن از به جا آوردن آن فرو رفته اند این افراد به اینکه نفس این عبادات دینی و مذهبی چیست و باید منِ ذهنی آنها را که همان نفسانیت و خودپسندی است را کنترل کند فکر نمیکنند در نتیجه خیلی خوب عبادت میکنند اما در رفتارهای اجتماعیشان هیچ اثری از این آداب نمی بینید دقیقا ذهن این افراد اسلحه عبادت و آداب مذهبی را از چنگشان در آورده و آنها را با آن هم هویت کرده است و فرد از این پوسته جدید هویت میگیرد نه کمک برای خودسازی. یادم می آید اون اوایل که بحث بیماری ایدز داغ بود و در موردش مقالهای میخواندم دانشمندان مدعی بودندکه ویروس) HIV ویروس بیماری ایدز(شدیداً خود را با داروهای جدید تطبیق داده و اثر آنها را خنثی میکند و دائما در حال بازنویسی نسخه جدیدی از خودش هست که در برابر راههای درمان آن مقاومت میکند، یک چنین حالتی را ذهن انسان نیز دارد منِ ذهنی یک گام از شما جلوتر است. چرا؟ چون با شما زندگی کرده و شما را خوب میشناسد و از خلوت ترین نقاط درون فکر شما با خبر است و واقعا کنترل موجودی که همیشه و همواره میداند شما چه نیتی دارید کار سخت و دشوار ولی امکان پذیری است